یادداشت| لباسی که شاهد بود
به گزارش نوید شاهد ایلام، سردار حاجیزاده رفت، اما قبل از رفتن کاری کرد که «ماندن» معنا پیدا کند، رفت تا ایران بماند، رفت تا پشت نام «وطن» سایه نیافتد، رفت تا نامش روی دوش عزا کنار بیرق امام حسین (ع) جان تازهای بگیرد.
او اهل ریا نبود اهل تصویر هم نه، اما تصویری شد در ذهن مردمی که میفهمند امنیت با معامله نمیآید با ایمان ساخته میشود مردی که دلش راه کربلا را بلد بود در تاریکی خطر راه رفت تا خانهای روشن بماند صدایی آرام بخوابد؛ و حالا آن لباس وسط هیئت امام حسین (ع) در برابر نگاه عاشقانی آویخته شده که میدانند این خاک فقط زمین نیست این خاک زخمِ مانده از ایستادگی مردانیست که اگر نبودند نام هیچکداممان با غرور برده نمیشد آنجا که صدای طبل و سینهزنی بلند میشود بغضها کنار آن لباس گره میخورند انگار که خودش آنجاست در میان روضه در دل جمعیت در امتداد عَلَم.
در هیئت لباسی هست که کسی در آن نیست، اما همهی نگاهها پَر میزند سمتش برای نَفَسی که با آن لباس ایستاد و نگذاشت پرچم بیفتد.
مگر نه اینکه در کربلا تنها رفتند و نامها ماندند؟ مگر نه اینکه شمشیر حسین (ع) را امروز هم مردانی بینام و بینشان میچرخانند تا زنده بماند حق.
سینه میزنیم در محرم برای عزای اباعبدالله، اما در کنارش برای مردانی هم میگرییم که جای گلوله دلِ خودشان را سپر کردند، مردان و زنانی که نامشان حالا کنار عَلَم عاشوراست لباسی که خاکش مُهر حقیقت است و سکوتش حماسه.
ای سردارای رفیق حاج قاسم اگرچه دیگر در لباس نیستی، اما آن لباس هنوز دارد فریاد میزند: من شاهد بودم دیدم که رفت چگونه میرفت با لبخند با یقین با دلی که برای مردمش نفس میکشید.
انتهای پیام/